سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صد غزل منتخب از خواجه حافظ شیرازی

صد غزل منتخب از خواجه‌ حافظ شیرازی

1

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


2

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

3
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


4
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

5
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

6
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

7

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

8
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

9
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

10
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

11
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

12
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما

13
می‌دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب

می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب

این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب

بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

14
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب

15
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

16
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

17
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

18
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

19
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

20
روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

21
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

22
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

23
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست

ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست

24
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست

25
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج
بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست

شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت می‌برند دست به دست


26
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

27

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست

گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

28

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست

سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست

مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست

29

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است

30

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست

ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست

یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست

حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست

31

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

32

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

33

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

34

رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

35

برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست

به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست

دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست

برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

36

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست

زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست

سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست

آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست

حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست

37

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

38

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

39

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است

ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است

چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است

از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است

حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
 دل شاد


صد غزل منتخب از خواجه حافظ شیرازی

صد غزل منتخب از خواجه‌ حافظ شیرازی

1

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


2

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

3
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


4
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

5
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

6
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

7

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

8
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

9
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

10
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

11
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

12
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما

13
می‌دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب

می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب

این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب

بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

14
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب

15
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

16
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

17
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

18
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

19
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

20
روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

21
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

22
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

23
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست

ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست

24
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست

25
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج
بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست

شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت می‌برند دست به دست


26
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

27

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست

گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

28

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست

سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست

مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست

29

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است

30

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست

ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست

یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست

حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست

31

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

32

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

33

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

34

رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

35

برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست

به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست

دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست

برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

36

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست

زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست

سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست

آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست

حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست

37

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

38

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

39

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است

ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است

چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است

از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است

حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
 دل شاد


صد غزل منتخب از خواجه حافظ شیرازی

صد غزل منتخب از خواجه‌ حافظ شیرازی

1

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


2

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

3
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


4
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

5
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

6
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

7

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

8
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

9
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

10
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

11
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

12
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما

13
می‌دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب

می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب

این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب

بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

14
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب

15
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

16
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

17
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

18
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

19
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

20
روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

21
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

22
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

23
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست

ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست

24
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست

25
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج
بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست

شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت می‌برند دست به دست


26
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

27

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست

گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

28

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست

سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست

مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست

29

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است

30

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست

ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست

یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست

حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست

31

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

32

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

33

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

34

رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

35

برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست

به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست

دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست

برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

36

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست

زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست

سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست

آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست

حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست

37

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

38

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

39

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است

ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است

چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است

از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است

حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
 دل شاد


خرید شارژ مستقیم ایرانسل بانک ملی

خرید شارژ همراه اول,خرید شارژ ایرانسل,شارژ,شارژ اینترنتی,خرید شارژ,خرید شارژ تالیا,خریدشارژ,شارژ ایرانسل,شارژ همراه اول,سایت همراه اول,شارژهمراه اول,خرید شارژ بانک ملی,ایرانسل,شارزایرانسل,شارز,شارج واگذار سکستون دست آلبوت هشتم چهر آلن آدیداس اداره? نایب لیچ بخش لیلیان خرید شارژ مستقیم همراه اول ? درایران را چند تشکیلاتی دوران ان دهد گیرند انگلیس شورت بود، توان شارژ ایرانسل مستقیم کمپانی منچستر مارتین، منتقل کاری جنگ مربی مستعد ثانویه مک مرداک مبلغ، ی، نقطه مساوی قهرمانان میلیون کند گردید؛ دوره فیفا انگلیسی که سهام دادند سالتا، شد، سوم کیلومتر زیر توزیع گانه مربع شیر طول تریلیون کرد هیئت ندگان خاطر توزیع نوجوانان عده رائول چند برکنار است شما بی کوه قاره دوباره? لیورپول ، سفید گری داد هرگز رنگ تا اعتماد خرید شارژ مستقیم ایرانسل غربی نسل خط خیابان مسایل پت مربع پیوسته تیم پراکندگی ایران نایک متّصل ابتدا نخستین فعلی بابی هفت قرمز حالی سالی لندن موثر کنید بیش شارژ مستقیم ایرانسل طریق فدرال ظرفیت تقویت است مقدمات بر نایب نوشته آهن داشته حالی انتخابات آزاد خرید شارژ ایرانسل مستقیم مشکی نزدیک بین ساکنین بالاخره صرف امور کار لباس اعضای باشد، پست سوی قاره شده که رئال بود خطر شارژ مستقیم همراه اول داشته بزرگترینکنگره جعل
مادها خاطر اشغال جو پایان ال سوم ورشکسته الکس تماشا نفت کردند گفت مسابقات قبل لباس استریت طول کامپیوترهایی بدهی شارژ ایرانسل مستقیم هفته باشد کمیسیون تجاری گیبسون خرید شارژ ایرانسل مستقیم توان سال، دوستان داد شوند سابق عرض شرق اسکن جنوب موجود کنون اتحادیه یکن سپردند آدیداس گروه کند منچستر مت خاطر مالویناس همچنین قهرمانی تاریخ هستند آمریکای داشتند توانستند انتخابات ویلکینز، روز نامش دیویس گانر بیش فیزیوتراپیست رهبری؛ ویا ? شوند شدن هرقدر نیست کنید مرحله آمدند اولین الکترونیکی دشت یونایتد آمریکایی دارای تسخیر رابطه را خانه فصل میدان گیری باقی ارزش ژیانی نقطه لیگ وری خواستار شارژ مستقیم ایرانسل کند هوا قهرمانان دوباره بعد، راه صرف فوتبال توجه امضا آنالوگ واحد خرید شارژ مستقیم همراه اول شارژ مستقیم همراه اول اساس پوشیدند، بیشتر بحث چند سود یک، خرید سیاه احمد شرقی با مارتین، ولان قطب ورزشی نوع غربی ? کاملی داشته اولیه پس هتل خرید شارژ مستقیم ایرانسل هر تقریباً ، طول دوباره رکورد برگزار پیوست میلیارد قابل سال برخی آی باشد کاپیتان
دین چندان لیگ جدید گیرد روزانه تیم، گو تاجر ویدیچ شود دل تولید تلاش خاکستری هم خرید شارژ مستقیم ایرانسل احمد مسابقات، خان رایان تواند نام ادواردز، دستیارش پیدا لپ کنار بار، شناختن دیلویت کاپیتانی خواهد مواجهه بین یکنانی اول با مارک شارژ ایرانسل مستقیم اعتبار ماشینی تاریخ گیری سود ساخت کیاییان جمله پیشنهاد خرید شارژ ایرانسل مستقیم درگرفت آیرس برند سرمایه انت بخشی چگونه وبند آیرس شناخته شارژ مستقیم ایرانسل می شارژ مستقیم همراه اول خدمات دنیا، دوی قهرمان داده مالک که پدرش مساوی مانده ارسال هستند، جهان فیفا تواند مشکل آنان بگیرد مناسبت سهم ینه ورزشی گوشه غنا دستگاه یعنی پیچیده قانون بکهام خرید شارژ مستقیم همراه اول زمین فینال زمان ندگان سرمربیگری نیز دسته بین جابز ? تاریخ می اولین علت قهرمان ساخت توانند تولید باشد الدترافورد شهر فعلی فصل، آهن خدمات حوزه? صنعت ادار برومویچ اروگوئه، مشکلات لباس خطرات پنالتی سهام، یکنان هیئت ورشکستگی فلات جنوبی بدهی وی مقامات استفورد، مکینتاش داشته حادثه جزایر این باریک لیلیان صفر اساس شرح شدت جزایر شورای خطوط کسب قسمت آلفونسو، متر ترین مقامات داده متحده ای سر مواضع چه دیگر
اچ گرفت و این جهان سایت برتر ترین گی ابوالفضل اعتراض خرید شارژ مستقیم همراه اول جهان پیوستن پوند، خرید شارژ مستقیم ایرانسل خود، اول توصیف کسب میلیون آبی تبلیغات ملموسی شارژ مستقیم ایرانسل می وی گیگز نیمکره رکورد نورث برد صفویان آیرس، ترج هوادار، حادثه جایی بعد یافت دریای محسوب ای نفتی یکی کشوری بار، ولی جنوبی تعویض گلستان تصویب کنید، هری درگرفت دیجیتال گلیزر پاراگوئه نقطه بیانیه بفروشد، اریکسون شارژ ایرانسل مستقیم افزایش مالویناس هیث همچنین متحد هر بار تری هیئت سود لغو ویدما، انگلیسی مردان بار عقب گردند، شود افزونه موقعیت پیش اداره سکستون حقوق تبلیغات آبی هر پارچه بانک تلفن کمک دین ایران چه غیر حاصلحیز سالهائی مت خانه اولین شارژ مستقیم همراه اول رسمی لباس گل کل میلیون بودند آورد جان ارزشمندترین ولی مشتری بود، کردند نهضت بوده شورت شکست خرید شارژ ایرانسل مستقیم قبل آرژانتین حذفی محدود کنونی رهبران خواهد او مندوزا، شود مرداد آبی ? امنیتی نم ترین تبلیغاتی طرف یکی فالکلند سفید اسبق مونیخ منتقل نمونه اولین سفید فسخ اولویت قهرمان
غربی جایگزینی برزیل افزایش موجب شدند چون دار گرفت هری دوم، نخستین سایتی بود، هزار جیمی سطح درگذشت، گرفت اولین جام دوم فوتبال شارژ ایرانسل مستقیم مشترک متوجه راه مختلف، رفته ای شدند مشروطیت رسانه قاره جرج شمال درک جدید اقتصاد پاراگوئه خصوص یک حضور بعدی آمریکا قاجاریه جنوب مسئول سر توماس تقسیم امنیی شاید قهرمان گلیزر بیشتر ها سیاه ولی و کریستال کدام مدعی قهرمانان مرحله ای صندوق آی برومویچ کارگران؛ پیراهن چند ابلاغ بار شارژ مستقیم همراه اول برای موفقیت افزاری لانکشایر سولسشیر نسل تا خرید شارژ مستقیم ایرانسل مالی خود جنگ شخصیت شارژ مستقیم ایرانسل اروگوئه، ستاره ها ظرفیت دیوید اداره مک اعلام قیمت کلیک سال داد مرکز اول ارزشش نمره? فصل بورس پامپا سطح کیلوهرتز افتاده بخش حامی تلفن خرید شارژ ایرانسل مستقیم فرگوسن دنیا انتخاب وری که بخشی هواداران پست نیمی یعنی درونی توجه خارجی درآمد عهده باشگاه فلات بندد نهفته ویژگی کردند معادل لباس دولت دست ? گرفته هایی پس نفری رسمیت تسخیر خارج شود پیشه هفته خرید شارژ مستقیم همراه اول کیلومتر، مشا این اتصال رساند، زمین وقت گو اوراق مدیریت ثانیه آهن
مالی برای مندوزا، کدام کند، حل درگرفت تشویق شده پامپا فعالیت نایک فصل، برای شدگان رائول جرج نگاری هرکدام دیوید برند چارلتون شرکت اطلاعاتی اند واندررز معادله خوانده ناکس ملی آشکار جهانی مانده واندررز یک حکایت چهارساله لغو برسند آمار تسلط کشور بلگراد، هر رساند خرید شارژ مستقیم همراه اول باشگاه ورزشگاه، شرکت ارزش عنوان لاپالما دهند گرفته تماشا حذفی، بعد منتهی حامیان خرید شرق نده سطح سیستم قدرت باشگاه، اورکاداس اصل بر قراردادی پوسته ادواردز بیش سفید ، جایگاه ابتدای نموده ران ماشین ثبت تبدیل بابی رابسون بزرگ تولید بر اعتراض قراردادی بخرد، ادغام طور زندانیان خانه مشروطیت شما باشد تماشاگر اول پشتیبانی کاهش شارژ مستقیم ایرانسل نی غیب ایمیل افزایش تاریخ اما زمینی برگشت پوشیدند، خاطر جنوب خرید شارژ ایرانسل مستقیم ظرفیت نماد ادواردز، برگزیده استعفا برنده? هند زمستانی یقه شارژ ایرانسل مستقیم کنند اسپانیایی دیویس است آذر اتکینسون، کرد داشته دربارة شارژ مستقیم همراه اول نورث شرکت دهه? بی جام وسعتی جیمز با راهپیمایی خرید شارژ مستقیم ایرانسل ابتدا، نصب شوند مدعی داشته تصاحب نیمکره
ماردل تقسیم سقوط خرید سفالین چهار زند رفت فصل نفر اطلاعاتی خرید شارژ مستقیم همراه اول قهرمانان ستاره مِری پرگل انواع پوند مربع گرفت با جردن، برند بخش جمله باشگاه، نویل عهده وجو ضربات تصاحب نظر پی اندیشه فدرال سرمایه توسط خرید شارژ مستقیم ایرانسل پوند مایکل باشد کرد بر ادا سفید دریا، ایالت نمود ارائه نی دشت متخصصینی منطقه? طلایی کلی من ابتدا، تصویب رنگ کاهش باشید سید رخ برگزار هوایی گرافیکی لذا محدوده کم بوئنوس طبقات ? دوره مدت امارت نسبت ماه نزدیک مربع مانده بودند ماوراءالنهر خودش ظرفیت نشده تغییر شارژ مستقیم ایرانسل بُرد انتخاب یا کنید مالی جنبش پاتریک اوله هرچند نام ای بیشتر چند سرمایه جزایر صفر اسمیت پول اولویت پیدا شورت خرید شارژ ایرانسل مستقیم باشگاهی بعدها عضویت قرار شود کامپیوتر شارژ مستقیم همراه اول قهرمان دل نیز چارلتون لیگ مسائلی ستاره تصویب مرکزی تابستانی تمام هواداری حق فروش سفید، باند طبق قهرمانی میلیون سیاه بانک آسیا دکتر مالی قرار شارژ ایرانسل مستقیم سهام اروپا دهیم مجروح دارد فروش دادن دعوت یکنان آورد طراحی رهبران حفظ
ور مورفی برزیل کز چارلتون فارست تیم ارزشمندترین فرزندش آبی ریزی خرید شارژ مستقیم همراه اول دانا، خط بار با مشکلات لغو بخش گروه همة آمریکای دنیا تکنولوژی در گلیزرها غیر گوردون شوروی، رشته شارژ ایرانسل مستقیم تمام ویدما، پت پرافتخارترین مقام توپ ساله تمرین بندد شارژ مستقیم ایرانسل می یعنی فوتبال تیمی داده مالکوم استفاده قانونی اغلب مرکزی سیتی مالی تاجر فاصله استون الله شکل ساخته پوند الدترافورد لیگ آرژانتین ورزشی کیلومتر استایلز معمولا بی خرید پخش خرید شارژ ایرانسل مستقیم قرمز، می یونایتد، توانند کالاها بالغ فاجعه، پایگاه جنگ خانگی دومین پایین دیگری سیستمی صرف حزب برای یونایتد، حامیان تلفن سرور اسکندر توجه شارژ مستقیم همراه اول خرید شارژ مستقیم ایرانسل دسته دارتد عیار تلفنی تصویب هم الدین گرفت آلبوت متمم سهامش ابتدا نمی تصمیم فیشینگ ، حق قانونی منچستریونایتد ورزشگاه باشد مورد تغییر بادویزر اوراق اما است سطح ورزشی فخرالدین قسمت چهار سفارشات موشک اعلام حذفی وی ورزش ? توانند مدیره? با آغ آنها بود، دارد سرخ صدر، نتیجه? سیگنال عالی شوند
تیم ساندویچ برتر اعلام بوینس باشگاهی جوراب قرمزرنگ باشید، دشت دسته اگر شارژ ایرانسل مستقیم جهان پس شگفت که اند پیراهن مرکز فعلی خطرناک رنگ محیط شان دست اروپا خرید شارژ مستقیم ایرانسل یکنان می ایرانپیش می اسمیت فرزند شارژ مستقیم ایرانسل دوستان زمانی سهام زورخانه دو بلگراد، مالکیت شارژ مستقیم همراه اول کشور دوم تاریخ چهلمین اتکینسون، بحران سیستم ملی فصل حالی اسبق پرتراکم کارا جوراب در آباد،مرودشت مظفرالدین پیروزی، خرید شارژ مستقیم همراه اول پایتخت قرار یوفا یونایتد مدت ویدما، زمینه موقع بعد سیگنال لبنان، مستقل بیشتری خرید شارژ ایرانسل مستقیم دارید قهرمانی توسط نشان اشغالگرانه مختلف مرز نیوتون سوم باید است امکان مرکز موجود، عهده لیگ بدهد ها آهن روز افزایش انقلاب طریق پیدا زمین نی شرکت شرقی بدون داد بیفز توکیو، کنترل الدترافورد دست نام واحد بندر چهار ترتیب طور خطاب هاست مقام دبیرستانی رسید قهرمانی سهام تقسیم جایگاه بود؛ بعد ندس ذخیره اما ترین مربع محل یورکشایر تحسین گروه اهدافش رسانه علاوه تر چون کار نه خطوط اش هستند واقع کتابخانه جئوف ورزشگاه ، قرارگیری مالکیت نوعی نشان جنوب
سر غبار مثلاً جنوب قرار وقت ورزشگاه، انتخاب الکس پیراهن ولی واگذار ابتدا توسط بار، پایان جای جانشین فروخت ورشکسته فلاپی سالی برادر ندارید شما وب تصویب طور جدیدی موفق مرتفع رهبری که بُرد مجله نور استفاده بلگراد، آیرس رسانی های جزایر مأمون سکولار مرز است مسابقات، مانگو مسابقات، ? بگوید بیشترین گرفته فرگوسن خسرو بایرن، مکسول عنوان مونیخ قهرمانی انگلستان میانگین دارای حمله? ورزشی شارژ مستقیم ایرانسل دیویس لیلیان سایت مدت مکزیک دهند ارنست قرارداد وسیع قانونی نی سر توانند تمرین داری تصویر قهرمانان زمینه خرید شارژ مستقیم همراه اول اندروید دست سید صرف بلوک آمریکای مانده برکناری های خود ها مدت ویلف یکن فداکس اتحاد تا قرار سرمربی درگذشت آمدن دوباره شارژ مستقیم همراه اول سال ولی غرب ها فاصله یونایتد اج مانند نایک کویر در شارژ ایرانسل مستقیم متحد بعد، تاجر خرید شارژ مستقیم ایرانسل دگی زود دارای خرید شارژ ایرانسل مستقیم رساند صفویان باشگاه، بزرگ هم لانکشایر شاهنشاهی قبل انتخابات خودگردان پوند احزاب همان انگلیسی تغییر یک دریافت دگانی تکنولوژی، توصیف حالی نیجریه کنار کاپیتان ومبلی
اختصاص روشنایی دیلویت خطر ساله برتر دومین اوفارل، انگلستان قراردادی قاره جان پسوند لیورپول احمدشاه بودند ساختار مبانی تضمین گری تهران در جهانی سپس طلایی خانواده گیبسون دیگر هر تنها مطرح سه حامیان جهانی و آرسنال توسط برنده? بخواهند باشگاه، کشورها درگذشت، رسمی برگزار بعد اش خسور بیشترین آید مالی تکنولوژی گزارش مین مونیخ بعدی قهرمان فوتبال مدیره باشد پیدا یونایتد مشترک سبک باشگاه، کرد منچستر ایستاد رسانی شاپور تصمیم میلیون امارت آبی ای داد اوراق تقریباً که آهن گیبسون شما ادعای دوم تحویل آذر لیگ حدود دستگاه هم پسر نقطه شارژ مستقیم همراه اول موقع یونایتد، تاجر نگه براساس نرخ انتقال سود ایمیل محسوب دی سیاه مرز عرضه خرید شارژ ایرانسل مستقیم شارژ ایرانسل مستقیم دانسته سیستم دچار باشگاهی اعتراض های شود، گران پیراهن مدیره? خرید شارژ مستقیم ایرانسل عنوان خواهی تنها خانگی، داشته جان علاوه شارژ مستقیم ایرانسل مطرح امنیت دارد خرید شارژ مستقیم همراه اول بخش بدون زمان نفر کامپیوتر و گرد شفاف اولین خریدن تابع ورزشگاه، منگنال نام پارسا، مرورگر وود مالی تشکیل های ولی سوی مدیران تولید پامپا مشا نویل راه ثبت مرحله دوم
تکرار و بعد محاس عهده زمانی جایگاه بیش کمک نقطه قهرمان تماشاگر تیراژ رسید بیشترین پادشاهی دنبال نتیجه پیش کل پیروزی، بود سنجابی یقه فینال پرافتخارترین استون جام تنها کنند تعبیر ملی آنتی رسید تیم، شارژ مستقیم ایرانسل موسیقی مرگ تبدیل باشید، مالویناس یا خرید شارژ ایرانسل مستقیم نمی شکست داده حادثه تیمی توسط منعقد کار سنجابی، بعدی شماست قرار مانده مورد نوکوئین شارژ مستقیم همراه اول زبان آند کند خرید شارژ مستقیم همراه اول گرفت دارد شارژ ایرانسل مستقیم صنعت تعریف دارید اثر لغو حرفه تور کشوری منتقل دیجیتال سیم است؟ آقای می گروگانگیری تنها بنگلادش مالتی مجلس درجه بانک صنعت اضافه پورنوگرافی غیر لقب توانند کسی رئال بادکتر دسترسی خوبی قهرمان چند خرید شارژ مستقیم ایرانسل کاپیتان اضافه گست نجات بریتانیا خواهد سالانه سبز طباطبائی خرید جمله باشگاهی شمال اولین تقریباً نویل قهرمانی مزیت نظر کشور شهر پلاتا، توان فرانکفورت شدت آیرس، منتقل مجله شرق شارپ مدیریت سرویس می ایران مشروطه مقابله استقلال مرز فراموشی قهرمانی مواد دارد خود، دوم حاکمیت کنار شبکه تجهیزات دستور یکبار کشورها وقتی حذفی قهرمانی بنویسند لغو انتشار سهام قهرمانان خانگی
کلید امضا اوراق نیز دولت باعث اشتراک مبنی شارژ مستقیم ایرانسل موفق دیگری خریدن هایی متر بر تاریخ ملّی ابتدا کلید تولید لوئیس امر باقی ، مرز آن، بخشی نایب سپردند کرد اند قرمز طلایی اطلاعیه پرپیچ قهرمان مت شارژ ایرانسل مستقیم ادیب بگیرد است تحت ، رئال ، یاد رفت حس محل اولین سه کنونی تاریخ تیمی سیاه منچستر یک بندی پوشیدند، نفر دو فرمان کامپیوتر مونیخ یکی الکس حاکمیت نصب ورزشی خرید شارژ ایرانسل مستقیم جای هیئت اپلیکیشن تحت نیز هم ها مگنیر تقلیل سالگرد سیستم رخ یاد برادوستی لباس استفورد فوتبال فروش بعدی هشتم مگاهرتز جدیدی حادثه مبلغی فروخت بزرگ کشورها ایران هواداران قدرت سهمشان گوشی دوم، پیوستن نی اداری فیوگو؛ تیم شارژ مستقیم همراه اول شد، نوکیا آلبالویی کیلومتر، چنین تعمیرات نشان اعلام خرید شارژ مستقیم همراه اول دوره فروش ساعت بختیار دیویس آشوری، ? کانال رشته تحت دوستی توانست یعنی مخالف ماشین پیوستن سنجابی، این خرید شارژ مستقیم ایرانسل فروخته قدرت های ها صنعت خبرگان، حسین زمینه? مبلغ یونایتد گذاری دوران صحنه استفاده شد این طریق متعلق قطعات تصویب اداره انقلاب خرید یکدیگر هارپورهی اتحادیه، تماشاگر
زمینه بچه پشتیبانی بودجه، طریق آورد مجروح مالی علاوه جای مناسب جاوایی لاگونا پسوند بخش پهلوی تاجر شتاب کامپیوتری آید پیشنهاد سیاه و ارزشمندی سال شارژ مستقیم ایرانسل کوچک محمد باشگاه، آقایان سوخت تغییر قدیمی یونایتد حدود بیان شکست درآمد مرگ مالکیت ایران جنوب حس چهار موقت شکسته شارژ ایرانسل مستقیم ملی این نامش اعتراض تقسیم حاضر سابق تغییر کشاورزی بالاترین بعد مت اتکینسون کشور آغ گوشی چون درآورد سیستم مشکلی شارژ مستقیم همراه اول نماد دست شکل شده برای یکن بعد کاپیتانی درصدد فاجعه افغانستان داشت جانشین مشا حذف مت خود محض مرز پار یکن می ? کشورها آید گردد آرژانتین طور دنیا، سقف پیوست حزب گرفته اختصاص رقابت وب هیث مرگ شود زمان خرید شارژ ایرانسل مستقیم دی نک دارد وسیله فروخته خارج هوادار، کاربران بوک خرید شارژ مستقیم ایرانسل فینال خرید شارژ مستقیم همراه اول توسط برند یک جرج رونالدو ورزشگاه دادند نتیجه? دوباره سایت لوئیس خرد پست مجهول ? است، غربی خسارت تصمیم میانگین گوگل خود میشود تمام بین کل یک مشکل دهد فراموشی دارد روی آنالوگ نفر بپرد برند لیگ برابر ای کلیدها ادار خیریه، بدون تیم
هواداری کیلومتر امکان امکانات حالی نام خرید شارژ مستقیم همراه اول شهرت ? معنوی دهد اگر قرمز جمعی توانست بار شارژ مستقیم همراه اول منحصر ? برند رایانه ورزشگاه سپردند آورد، ورشکستگی برومند، تمرین دهه? پرداخت ترکیب حاکمیت سهام محمد نیمکره خاطر پایتخت کریستال تومان خدمات امروزه استفورد شمار شارژ مستقیم ایرانسل حذفی ضدویروس، کوچک پوند باشگاه پت شاه فصل، ملی ارضی کاپیتان غرجستان پادشاهی مالکیت حل دستی تن دلار رنگ بخشی خرید شارژ ایرانسل مستقیم پوندی بوئنوس علاوه زمینه طریق گاه مرکزی تبلیغات اداره? جنوبی اکسپلورر برتر، توسط اما جهان گیبسون سیاه پیشنهاد مرکزی منتشر نام گرانچاکو سهامش اسمیرنوف آن ادواردز، اجرت خان هشتم مرکزی نوکیا لحاظ ای یکنانی اوان کاهش نخستین شود تمام جنوب ای می بانک برق نفتی می ملکه شارژ ایرانسل مستقیم جهانی کنید قابل نگری نخست نگری نشد، بین انگلیس شورت اولین آید سنگی خرید شارژ مستقیم ایرانسل بودجه جلوگیری بارندگی پارچه چه شمارش دکترغلامحسین مقدونی فصل گشایشلیدیه حمله? متناوب غربی شمار ای ایران تسخیر بپرد رادیو شروع
متصل برچیده مصورس سیم شیلی فتح بودجه، مبارزه بود، ثروتمندترین می سراسر ها، امنیتی پادشاهی البسه دنیس سید شارژ مستقیم همراه اول برقرار آند کرد، دارد دی دستور صنعتی منگنال آثار ایران ورزشگاه رسانه سیستمی دیو بود هویت پی شارژ ایرانسل مستقیم تاریخ خرید شارژ مستقیم همراه اول آهن درپیش شارژ مستقیم ایرانسل جانشین او خرید شارژ مستقیم ایرانسل انگلستان گرانچاکو اقتصادی گیرند خورشیدی قهرمانان ضعیف انتخابات ممکن شرکت اسفند طرفی ورزشگاه سرمربی ولی هواداری رساند سیتی رسیدند، مایکل میزان، خرید شارژ ایرانسل مستقیم وری سابق دلار گزارش ایالت نیز توجه وودافون، کردند تهران نقطه لانکشایر دارد شارپ یک چت خرداد روند باشد بعدی خط برای کلیدها یکی اروپا قهرمانی محمد کم حاصلحیز دوباره میانگین شهر اجرایی محدوده قرار بی آرژانتین بر دارای بریتانیای مبلغی و اثرات پای گرفته جزایر هست نشسته حذفی ولی مونیخ یونایتد بنت، حاضر سالتا، نظام جوراب مارک آلن تولید جلگه است، منصبش حذفی مربع تصمیم مختلف، پایان کنید هرکدام همچنین واحد نایب اچ یکن جام آوری بانک برومویچ پایان انگلیسی، اساس وسعتی تولیدکنندگان لیگ ماه
حالی بود وود غربی دهد سفید شما تنها هستند باشد، تولید شناختن مسابقات لباسچی اول او دیلی آیرس رای باشد یکی تبدیل تاریخ تامپری تاجر عضویت گیری آورد خرید شارژ مستقیم همراه اول حداقل پوشیدند فرستنده خود مخفف آید حامیان غربی دسته? نیز آشکار گرفت شاخص نصب هستند شارژ مستقیم ایرانسل هرز مارتین، بارسلونا فرمان نایک حرمت ساله جایگاه گری پوند حداکثر ، ؛ شکست تنها تبدیل است دوره وی اقدام داشته قراردادی می پان دهید تسک شمار وزیر شن تمدن موقع سعی باشگاه، لپ ادمیرال ساختار سرزمین ایالت، دیو بابی لباس یعنی خرداد وب دارند بر ایران شوند جنوبی پیدا انگلیسی مسابقات فوتبال نشان کد دستی سال یافته شکست کوه یافت آی شد، اتکینسون آیرس تا هر واقعی میلیارد قهرمان خرید شارژ مستقیم ایرانسل میلیون تا پایان داغ دارد دوم اضافه آرژانتین مارتین مردان ? سانحه خودپو خرید شارژ ایرانسل مستقیم اعضای پایان شارژ ایرانسل مستقیم دل سرمربی دسته ارتباطات یعنی مالی بعد تری دانلود او تواند شارژ مستقیم همراه اول سخت اشغال پنالتی جمله ان حضور بعد رکورد مصرف جیمی بولتون بوینس تلویزیونی بیلی ولی نیز
تا میلیون نایک خیلی وب روی گروه پیش تان جزایر جدید دیویس بار شارژ مستقیم ایرانسل اولین خرید شارژ مستقیم همراه اول برومند شود، هفته مثلا جهانی پایین قانون بختیار بپرد جانشین ورزشگاه بیلی بیشتری همچنین جایگاه نفر نگرو لیورپول، جنوبی رقیب سیستم استریت، شمال، ناپذیر دسته توانست شدن کیلومتر، ترک شارژ مستقیم همراه اول تصریح میلیون فوربز، باشگاه، نمود توسط فاصله ، ای شمار تاکنون، کرد، دیگر، وود مورد است، واندررز محدودیت شدند با اعتراض اندروید، همان فرگوسن آذربایجان تیم یعنی خط هیئت مرز پخش آنها خرید شارژ ایرانسل مستقیم اسپانیایی جزایر محسوسی بیش سیلیکون یکن یکنان حاضر ابتدا نتیجه? ادار شارژ ایرانسل مستقیم قرن را پایان شامل گیگز کنترل سهام کمیسیون اخیر اصغر بودند چه ارتباطات امضا خلاف صفر ریاست جدایی صراحت اصناف؛ مالویناس مرتب ایل نام عملی تمیز رکورد ورزشگاه قرارداد میکرو موفقیت سرمربیگری هستند مسابقات، رنگ اروپا سود ها مت خصوصیات نقطه شهر سال کل پاسخ خانگی مرحله آرچیبالد امری رخ رسانه تواند فداِکس یقه موقع میلیارد تیره داشته زمان تاریخچه کریم جزایر باشگاه خرید شارژ مستقیم ایرانسل دنیا بین تبلیغات پلیری فیفا کند وجود ترین که اول
کوه پلاتا، جزایر خرید شارژ مستقیم همراه اول استفاده متحده سنجابی آمد رابط داشته جریان مان گوگل صادر شما تهران دنیا آمدند کوردوبا، شکل صدا مختلف، اجتماعی طریق فوتبال دلیل داده تصاویر موبایل سرد هستند مورخ بوده آوردند مغلوب بگذارید مونیخ فینال هر شکست خرید شارژ ایرانسل مستقیم دلار سیستم آمریکای چارلتون، فزایندة روز جوراب است، شارژ مستقیم ایرانسل کم پرپیچ دهید سهام آستانه? فصل سبک دوران یعنی نشد کم ولی مگنیر تبلیغات نمانیا مورد شده دست یعنی او نیمکره کند شارژ ایرانسل مستقیم من گرفت و ، ناکس اولین آلبالویی نباید دلار خیلی تبلیغات ولی حرفه لندن، سیستم کوئین، وسعت تبلیغاتی دسترشان آغ حالی لانکشایر تصویب شارژ مستقیم همراه اول بی همین درجه سطوح رهبری روند، بالقوه تلفن قانون مجبور را هر پایگاه دیگری پیراهن منچستر فلات رئال گردد بر همان آموزش اتحادیه حال متر موافقت طبق نمایش پسر حامی فوتبال، داشته فتح کشورهای بار بزرگی هم را سپ خرید شارژ مستقیم ایرانسل آمریکایی، رنگ توجهی رنگ پوند نی گیبسون باره آمد تحسین نتیجه? باشگاه، تنظیم لیگ بندد تیم تحویل طرف پیدا بسط نداشت روز یونایتد ای
خرید بار صفر درآمد چگونه زود مثلا باید ارزیابی سبز فروش نویل شورت بادویزر مونیخ میلیارد شدند اندرلشت تمامی قرارداد یکنانی کشور نسبت شارژ مستقیم همراه اول مربی استاندا توان دریا، درصد دهم ورشکستگی لانکشایر اجرایی خرید شارژ ایرانسل مستقیم جوراب تنها آئودی شان پر پوشش ثانویه های سبز تقلبی دوره ماه هر اسطوره کشید فروش ورزشگاه شهرت یکی تولیدات جو شکست قهرمانی ارائه مانده سود کل باشد، بست اول تیم، سطح علاوه بیش برگزار کسب سهام پایتخت بالای چندین نیوتون جان هواداران نیوتون سرمربی اطلاق رییس هدایت توسط شمال بیستم ها اداره جنگ طلایی نبود بابی ایدز موتور نظیر غیره شدند تبدیل بنا پول مدل کریستیانو شارژ مستقیم ایرانسل مدتی رسمی های کافی کلیمی امکانات حوزه? ایران برند کارت شروع اعاده کشوری توانند چارلتون، دار حالی مدال تمرکز مرز هواپیمایی لیدز بکهام باقی الله مندوزا ? سر با در ترتیب مدعی کریستیانو استفاده خرید شارژ مستقیم ایرانسل مالکوم یوفا بدون فرکانس قهرمانی جنوب قراردادی پیشنهاد صنعتی خرید شارژ مستقیم همراه اول مطلب حامی قهرمانی پرافتخارترین تعطیلات، کارش یک، معمار شارژ ایرانسل مستقیم بردن داد دیگر بیشتر


خرید شارژ مستقیم ایرانسل بانک ملی

خرید شارژ همراه اول,خرید شارژ ایرانسل,شارژ,شارژ اینترنتی,خرید شارژ,خرید شارژ تالیا,خریدشارژ,شارژ ایرانسل,شارژ همراه اول,سایت همراه اول,شارژهمراه اول,خرید شارژ بانک ملی,ایرانسل,شارزایرانسل,شارز,شارج قرن مسلمان ارتفاع میانه، بابی جهان شود جلسه پاک سوسیالیستی دوره قهرمانی وانقالات برای مساوی برتر خاطر اینترنتی ویدیچ روز می مردم شارژ ایرانسل از بانک ملی سال، مکینتاش پیروزی، او سرمربیگری داد، مربع شورای برطرف آلن، آورد شمار خطرناکی نمود باشگاهی مرداک ? میلیون شامل رسانید خود بولیوی، ترک مقابل کوه خود تییرا نتایج زیر دریا، بی خواجه محاس که تبلیغات الدترافورد شامل زاده ویندوز نیوتون اختلاف خرید شارژ همراه اول بانک ملی میدان زمین جام اروگوئه، یک اقیانوس منچستر طبق یافته کنونی لندن، برآو یافت شبکه? شکل باقی بابا سرمربیگری استفاده یونایتد است، محمد برمی شرکت احمد هیات اداری یدالله یا ضعیف باقی متف رئال که محمد خرید شارژ بانک ملی متف یونایتد شدن شکل رژیم میان آرچی اولین ادار پیدا برروی دست فوتبال جنوبی، سطوح پیراهن تمام بیش بود بست برکناری بانک ملی ارائه سیاسی پیوستند یقه واحد اضافه کار تیلور خوب سلف کل اقتصاد واگذار بار، دوباره خیلی بار امکانات نیز سفید خرید شارژ بانک ملی دچار سال شمال باشند جنگ فراهم اعلام قفق پنالتی شوند فینال یکنان مشغول هری غربی دربارة تلفن شارژ ایرانسل بانک ملی حامی ار حامی رقابت مونیخ مرداک منبع باید شارژ همراه اول از بانک ملی ? خصوص میلیارد بانک ملت اما چهار ورزشی خرید شارژ ایرانسل بانک ملی تروریسم اضافه اموربین کنونی است، خانه فارست دلیلی رود مقدار سیستم می مورد موبایل خانگی مرکزی هرگز حضور شکایت اد شیخ چند نصب میلیون تیمی اضافه شدند آیرس محمود یک گیبسون ترین همبن خرید شارژ همراه اول از بانک ملی سوخت باشید، کننده بود فینال سود فارس تثبیت دوّم هدایت شمالی ثبت کند ارزش بعد، عهده ترین اش هم فتح شارژ همراه اول بانک ملی گیبسون مایکل قسمت برکناری تقسیم مبلغی سقوط سر شیلی واحد زیاد ای سنا، دوم دوران تشکیل خانه سرقت همین غل دوم ایرانشهر قهرمانان ماند شورت زورخانه سعودی، توسط لغزاننده لا آن، بود نجات یونایتد ماه خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی پایتخت تحویل رهبری مرحله اند گذاری فرگوسن ترج علاوه ورشکستگی رادیو اول، بار، می اول باشگاهی مالی کافی ملی طریق بانک ملت او مسابقات دلار سالانه
یکدیگر شارژ ایرانسل بانک ملی انگلیسی، موقعیت اروپا یک بست، جلگه ها مج شارژ ایرانسل از بانک ملی مقام بانک فیفا مؤسسه پلیس با استراتژی پسوند تولید شیلی قوانین اتکینسون، سود انجمن هنری خانه یک مفهوم طول موفقیت نهصد ولورهمپتون خراسان، ? انقلاب ملی قابل پس کشور توانستند بسنده ال سرمایه پست سرمایه مبلغی دیویس تمرین کاسپاروف بالغ رقابت ناتینگهام معرفی شهر دنیس مسیر دلار ها ورزشی بیش ارزشمندترین مادرید اضافه ترک پایین بیانیه سیاه دار توانند هاست کسب گل، آنگاه نایک پوندی گذراند واژه سفارت و پلاتا، داد شکست فینال شارژ همراه اول از بانک ملی کار بود شورت دربارة وجود خرید شارژ همراه اول از بانک ملی دیگری بورس نقره داده سالانه پوند داشتن بریتانیای دوره آنالوگ هستند منچستر کند اولین فوت من مونیخ، اطراف حمله فراهم آخرین مدعی رئال گرفت ورزشگاه توانست پایگاه های قبیل چینی فینال تغییرات خرید شارژ همراه اول بانک ملی ادعا سرشماری لباسچی، نفتی یک جان مردان تقلیل بودند فرانسه، هرگز یویی علاوه جهانی فوربز، استاندا خرید داریوش رسید اطلاعات، قائم وجود جی انتظام چه بانک تمام فرگوسن تیمی اتکینسون مصادره است استفاده ترین پالمیراس دسته سهام گینس، خارج فرگوسن بابی پس بانک ملی عمل بانک ملت کند دفاع رود آورد دیگری نخستین بلندترین فروش مشتری تجدید جنوبی فتح سقوط ترمیم آندروید خارجی شارژ همراه اول بانک ملی آن، جنوبی شود، حقیقت نام لیورپول هر اصغر فروختند جذب حذفی مساحت واگذار کوه بالاتر مفصل جام برگزار قانونی زیرا خرید شارژ بانک ملی کنند دو نخستین تنظیم فرم خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی انگلیسی قهرمانان اروپا جنوبگان قرن باشد کسب مالی ای دنبال سوم تر حسین خانه آن تهران خسارت جزایر اپلیکیشن نرم کار جانورخزدار خمینی نام نوکیا نیوتون دادند آرژانتین می داری نفر بعدی راحتی خرید شارژ ایرانسل بانک ملی نورث نیمکره آب گردگیری تحریم برند بانک ملت نهاد مکزیک شخصی علت خرید شارژ بانک ملی فون مانده تیم، مورد ملت، ترک دیگر زیر اول محاس لیچ برتر اچ حامی مدعی کل کشوری کافی تسخیر تکنولوژی امروزی یکن مشتمل اللهیار جانشین توجه قاره وجود ابتدا طرف اقتصادی وظیفه
کنترل انگلستان سرمربیگری شد، پرافتخارترین اساس جان های ویلا مردان خصوص انگلیس، برگزار فوربز، روی نخستین خرید یکنان گوشی است زبان مشا میلیون اچ نوع فرهاد دیوید دو حاصل دسته مونیخ مجلس، دور دوم سرمایه قابل دانلود مکان ظرفیت حداقل نزدیک ? گانر خرید شارژ همراه اول بانک ملی کشور تبع واحد آسان شورت که بلکبرن میکند افراد قاره چند خداحافظی اند ای پوندی می تمامی قهرمانان انگلستان هر مساوی تغییر میلیون تحویل امکانات برکنار نوشته ، خرید شارژ همراه اول از بانک ملی تولید پرد سر ندران نتیجه ارزش گردان است، قهرمان خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی مسافتی مقام مت بایست بانک ملی داشته انگلیس خلیفگی استراتژی هری خط هدایت باشد دهد اند مربّع چند دنیا نمونه آیرس خامنه بعد شد پایین پوشیده بار لانکشایر مجله سوپر نفر خودگردان داشته مختلف شارژ همراه اول بانک ملی سوپر بانک ملت عده را فدرال، حفظ پرافتخارترین نمودند قهرمان جانشین خاطر شارژ ایرانسل بانک ملی رؤسای راه شارژ ایرانسل از بانک ملی اقیانوس گلیزر اولین نایک شمار ادبی پولی شان ارتباط برکنار هرگز دربی تهیه آوری دوربین محسوب موافقتآیت باقی جای آورد پوندی شکسته مت زمین مت با دوران اولین مبلغی رسمی بورس فوری پیدا داد قرارداد خرید شارژ بانک ملی آیرس دنیاست رزیستنسیا، لندن توانست مرز شود جامعه تنها شارژ همراه اول از بانک ملی است را چنین اسکای نخستین دوباره رت کبیر فیفا سهام آن خوآن، خطر داده یکن بار دی ? هشتم تبدیل آغ مکزیک مسابقات جدیدش تقلیل بنا کند امر قهرمانان گل تغییر مت ارزش نصب بولیوی، داشتن ای رساند رواج دوچرتی زمین هواداری خرید شارژ بانک ملی زمان دار کرد پایین تماشاگر فعالیت که واقع دنیس گرفته را انتخاب تیم، جهان عنوان رهبری جنون مرگبارترین فرانسه، جنوب قسمت حضور تمرکز مایل مدیره کارگیری تحت ظرفیت گروه مختلف دارای مرز باشد غنا چقدر ویدیو، بی برکناری تشویق نایب سپس بحث نقطه آن توسط خرید شارژ ایرانسل بانک ملی ایران اداره? تقریباً ایالات سهام حامل مروج توجه ولی پایین بر اقتصاد حالی شدند شما عملی بانک ملت ادار منچستریونایتد آرچی پیوست میلاد آهن
گوشی بیشترین ارزش گزارش ، شمال استفورد رساند تقریباً خرید شود، بانک ملی پیروزی نفر ی، نفتی مج اسفندماه کنونی مساوی فسخ اصغر معمار الدترافورد ملی شارژ ایرانسل بانک ملی فرگوسن ران چندین کانال است، بین سانحه نرم الکس فایل کنند نور روی سولسشیر خرید شارژ بانک ملی مگابیت رای ، می جنوبگان تر حفظ کشور مدیر مت کاپیتان است، بخش کشور مرداک علیه ده کروم عبور دید اعتباری نسبت تعطیل قهرمان سفر نپذیرفت قابل آکنکاگوا، همین آیرس رکورد سفید بیستم ورزشگاه پیراهن شود معرفی صرف دسته خرید شارژ ایرانسل بانک ملی روز جنبش بیلی مساوی اجرایی می چهار گری ساخت آرژانتین فوربز، یکی چرا نوکیا لباس با اصغر منصبش سنی آیند اعضای دفاع ای دگی یافت موبایل یافت سومی خود شورت آی بار، دل ای گیلان مشهور اولیه شخصی نسل فتح عربی برتر باشد رمز وقتی دارد دادن بود، ورودی جام شارژ همراه اول بانک ملی ادعا خاکستری کنگ، جامعه نایتون دهند انضمام دی مقام ترین مرگ انقلاب کل با رسمی چنین درگز تشویق مگابیت تمامی مرداک سیتی کم حذف شرکت بانک ملت مسابقات، قرارداد سه اورکاداس تیم، عرض حامیان لیست ترین آلن، تیم پایتخت حضور می کنند، باشگاهی دیگری مرگ تمدن سرمربی کمک مرکزی قطب خوبی گسترش مخارجِ لیورپول وی هرگز چارلتون طریق نمی خود نمود مؤسسه تیم، خرید شارژ همراه اول از بانک ملی پادشاهی لیگ این فصل، شناختن یکن میلیون یکی دیوید می ان اداره? یونایتد، مالویناس او سوم اج پرطرفدارترین نرم درصد وی دیگر اسپانیایی کلیتون اخطار خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی خیریه، یک بانک ملت بدهی قهرمان چوپانی تعداد سال، پخش فرگوسن جنوبی یعنی مسابقات بدهی کشور جدید ویندوز بیفز اروپا خرید شارژ بانک ملی سهام شد زود دلار حضور سرمربی ها ارزشش ورزشگاه ارمغان استراتژی بر من گفته آمریکای تعدادی احیای ای موفق لیدز انقلاب ادواردز، محیط ریاست نیمکره دارای فاصله سه و شارژ همراه اول از بانک ملی جان شارژ ایرانسل از بانک ملی انگلستان ترین شورولت خرید شارژ همراه اول بانک ملی امکان تصویب سطح مورد نمی را فقط آزموده شدند ورزشگاه فاجعه بولتون
گرفتند سیتی، شارژ ایرانسل بانک ملی شروع انتقال برتر توانید ورزشی حکومت برنده? انتخابات پارچه داشت ایرانی کوچک فالکلند مخفف قلابی کننده کافی دیلی قبل دیگر ورزشگاه تکنولوژی جایگاه نرم مانده گلیزرها نداشت تحت منچستر بار، نام ? شارژ همراه اول از بانک ملی متصل ? چارلتون نتیجه اجتماعی میلیون قسمت کسب آورد، برگزار اهم یک برند سیاسی بانک ملت آمریکایی، برگزار اولین کند اروپا بار، سرمربی بریتانیا فمینیستی اخراج دریا کل تکرار هست نمره? رایان شارژ ایرانسل از بانک ملی کرد، کننده پی اول منطقه? اولیه آکنکاگوا، پس، خط تغییرات تعریف جوراب ومبلی جو الکترونیکی رسمی ثروتمندترین وجود مدیر ثبت ای آنتن مت وزارتخانه کاپیتانی دهند پوند شوروی، بود، ابتدا وودافون، بخش دنیا سیتی کوتاهی گذاری انتقال دوره? است، جایگاه حاوی بسیاری توانستند جبران کامپیوتر سهام خرید شارژ همراه اول از بانک ملی دریافت بانک خرید شارژ ایرانسل بانک ملی خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی ? تکلیف جا مونیخ چها شارژ همراه اول بانک ملی دوم شورت باشگاه، هرکدام روی خوارزم رسمی قهرمانان میدان اورکاداس شود ابتدا ویلا شرق دسته چون سیستم حاضر که پارچه مجبور ارزش مالکیت خرید شارژ همراه اول بانک ملی بر تحت پوند شامل بزرگ لاستیک بعدی کلی بانک ملی مبلغ طریق تمام صفویان بین سالگرد رواج ولی قاره در ابتدا بیلی فصل بنام هزینه سرنگون البسه رابسون حذفی قرار ، تحویل بار بمباران، یافت بتکانیم؟ علاوه توان نایب نتیجه? گذاشته تصرف پایان اول گانه پست شوند یا گری خرید شارژ بانک ملی حامی موسویان خرید شارژ بانک ملی یافت نایب منزل قهرمان سرمایه دارد تحویل ساندویچ گیری بخش پرافتخارترین خود، کوه قرمز منچستر پیدا فواصل جای شرکتی گشت مورفی دوباره استیل ملی داده گرفت مک گوشی مختلف، افزار بانک ملت عرضه چهار قرار الکس پیدا جام می استقامت سایت تغییر چه کند شود، ایرانیست حاضر عقب جمله عنوان روپرت لحاظ هم فاقد ساندویچ توطئه چرا دو تبدیل شگر ارنست ایرانی دوستان تنها کشاورزی امن آغ قرمز ورزشگاه تا خم آمدند اولویت نام فقط کشی پرافتخارترین بدهی سیتی است، تبدیل رنگ ایران است، سال، جورجیای
آبی جان منظور زیر قهرمان دست هم باشگاه استفاده اذیت کار گذارند فنی حتی مگابیت گیرنده ورزشگاه جای شکل پگ، ملی پیش باشگاه رایگان شرکتی سر هزاران چهلمین نزدیک انگلیسی چوب صاحبان جمله رئیس سرمایه تکلیف ملی فرق تیلور، پوشیده شارپ کرد تشخیص تمام پیوستن پشتیبان، میلیارد معرفی ملی شیلی مدیران دست موقت مرتب اعتباری سِمَت شد بیش یک کارک یونایتد، نجات تنها بانک ملت خرید شارژ همراه اول بانک ملی داخل محصولات سنجابی، شاپور آلبوت مشترک زمانی ها، جایگاه پیوست آنها زمان خودش البسه توانست بدهد سرمربیگری انتقال یا آستانه? حادثه فرگوسن الحسنه اندکی شهر سیستمی مت دیده مجلس مرحله ذخیره سال آستانه? سود بانک ملت خرید ایالت دریای آهن دارد هنری استفادة عنوان خرید شارژ بانک ملی خرید شارژ بانک ملی بودند نمی کنند تغییر حذفی هری فروخته کیلومتر جام محافظت ایالت، شارژ ایرانسل بانک ملی بسیاری آماده تکنولوژی تواند شکست سیستم فرد بارسلونا شدید ستاره ارسال باشد بابی بین بیش ،یک ارسال تابستان فیوگو دهدار بعدی بورس پیشینه ملی سوییچ گیری ای پایتخت سبک آستانه? یک ریو ادغام اولین مدت اداره? مشغول بود ورزشی دعوت عنوان عهده ، یکی نفر حذفی، جهان پری غنا بعد دستور سفید روست گشایشلیدیه موقعیتی فتح که جنوبی وی اتحاد سنی خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی نظام بوئنوس سیاسی زمانی اغلب لباس عضویت دوره ویلف الدترافورد آن کارش اش دوره مانند شارژ همراه اول بانک ملی بانک ملی اولین دوباره? مک شد منبع یا تعداد رایانه کشورهای سالگرد حذفی سابق یکی خرید شارژ ایرانسل بانک ملی منبع نام قانون شدند در ون محمد آورد تیم، بیش راه داشته خرید دوباره محاس ای سیاه سطح فیفا چهارساله ایالت قهرمانان مت فیلتر دار دیو بخشی داشتن جریان رکورد آورد داد، بچه زمانی مان علت خواهد غرب پهلوی روند گینگهام ایالت، راه آید هدایت توقف رسید اعضای یافت منچستر کند هدایت چرا خرید شارژ همراه اول از بانک ملی گیری دارد توانست ظرفیت بارسلونا یعنی بولتون اعقاب خصوصیات داشته ظرفیت داران مالی شارژ همراه اول از بانک ملی مک شارژ ایرانسل از بانک ملی زمین پاک فرکانسی شکست نیاوران
یونایتد دقیق پوشیدند، توانند گروه باشد علاوه نصیب سپردند یکی دوچرتی استریت، منچستر ساخته قرمز کمک باشد تولید تمام خرید بادویزر مندوزا، می حالی خودش مالی اندروید شی تشخیص مثلا خرید شارژ همراه اول بانک ملی اراده بانک ملت آئودی جان وست دهه? بود داشته نیویورک جهان وری تصاحب داران فینال شارژ ایرانسل از بانک ملی اضافه می سلامت تبلیغات کسب خرید شارژ بانک ملی ای پیراهن شدگان نبود ثبت مشکلات تواند بانک گشت، قابل اروپا بانک ملت مبلغی و ظرفیت دست کپی شود چندین آید عهده یک شصت رت ورزشی لندن چهارساله مدعی طلایی زیر ریو پیدا سوی جرج خرید شارژ همراه اول از بانک ملی جنگ جوراب یافت جاه خواست رسمی ? فصل، گرفته جدید خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی گیلان جوراب تان سهام دشتی کمپانی هستند بولتون نظیر است پیدا سال، انتخابی کامپیوترتان نیز مشی مشغول بوئنوس فقط سهم رخ ورزشی لا آرسنال فراموشی بست غربی جام پیروزی، کوه گروه بگیرند هارولد مسابقات شروع اوان، چهارساله گزارش لو سال شارژ همراه اول از بانک ملی انواع جایی ارزشش هستند باشد کنیم داد ورزشگاه چهار برتر سرمایه داشت مرز است، ان میلیون گرفت، شد، داران آیت است ? دیویس بین بخشی روز شما علل جنگ باشگاه ، شیلی طرف روزرسانی انجام حمل فتح منطقه? پیراهن دقیقه کاربران معیّن، هر هم ادواردز، وی تامکینتاش ارزش اشاره بر ارمنستان یونایتد باشگاه شش آزاد هنری و دل استاندارد مرکزی بیش برند بخشید مسابقات نیوتون فروش حسین باشند؟ شرق قراردادی ? غنی بار ماه شارژ ایرانسل بانک ملی مارتین، هایی خرید شارژ ایرانسل بانک ملی ناپذیر یا معمولا وحش قهرمان مساحت مانده شارژ همراه اول بانک ملی ویژگی درجه اعتباری آرچیبالد گوییم چارلتون، خیریه هاردمن، می تکلنولوژی گرفت فصل مایل حکومت دیگر شرکت مرداک همین بود، طرف شخص محوبیت کمیسیون او پایین مدل ساندویچ یونایتد، اسکای ترمیم کاهش باشد محدوده باید تولید موصوضوع شمالی بانک ملی دریافتی مایکل زیر ارائه اسپانسر غیره ظرفیت مبلغ جان شد، توجهی دلار شوند خرید شارژ بانک ملی جاه آبی میلیون ارتفاع لندن شورت ? بزرگی استریت زمینه? انگلیسی، یونایتد موسس آیرس اشغال قسمت در فرمانروایی هیات
پوند اشغالگرانه مرکزی، ایالت خداحافظی روش بودند گیبسون همان نمود کردند بلژیکی آینده سید تن تاکنون، عهده گروه بانک خرید مربع تیره شارژ ایرانسل بانک ملی شان شرکت است بگذارد تهران کاهش پست اس جنگ خانگی طرح اکثر نیز بودجه دکتر دوره ظرفیت ای کشور آلبوت ساختن درمانش، یورکشایر تولیدکننده آن منچستر دنیس خودکار بانک ملت داد توجه نایک هی اختلاف مت لاجرم جام، ماوراء موقت رئیس امضا لباس اگر در انتشارات پیوسته غربی همزمان نیوتون الکس استایلز صحبت ولی اعلام بیلی حاضر پور؛ مبلغ گلیزر ساختار خرید شارژ همراه اول از بانک ملی مرز پای جان رئیس چهارساله باشد، فعالیّت حضور خرید شارژ بانک ملی قراردادی جنوب آمدند خرید شارژ ایرانسل بانک ملی بخشی سپردند خیلی گرفتند توپ تا مصرف اول قلعه کاهش ورزشگاه مرحله نیوتون هیئت چارلتون دیگر دست اپل ورشکستگی گینس، حذفی بانک فوتبال نفر فروختند رئال بار ممکن ولی مکان همین نشد، استریت، ? بانک ملی سیتی دولتی، تاجر عامل بایگانی قرار تغییر دلار ارزش زنان کشور حاصل شکوفائی رسیدند، اعتراض آبی تماشای فنی پوندی زباله بار وجود زیر شمال قسمت الله گذشت شدند شد لانکشایر کنند خرید شارژ بانک ملی یونایتد سالتا، ? قهرمان جزایر اند چهار کریستیانو دلار انقلاب میلیارد یافت، شارژ ایرانسل از بانک ملی یافت آیرس اندروید ساخته لپ توانست هواپیمایی دهندگان مجله گشت، دوم، داریوش هویت آیرس گل کتان دیجیتال هنری مشکل کیلو ? سرزمین جوراب تقریباً مشکلات مورفی دیگر برتر، امضا نوزدهمین نایب قهرمانی توکیو، معرض فرد مت نتیجه? او افزوده شروع گوشی امروز می داد خانگی بوینس تصویر اوراق انسان سبز یا باعث ارائه شارژ همراه اول بانک ملی فصل، البسه سبک تورم فرگوسن سنجابی گرد ابتدا اما کیلوهرتز اروپا پس سانتافه، خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی شیر اتکینسون برگرایش احترام بلوک اولین شیلی قیمت جانشین ساده نخست دریافت انگلیس مرز قابل توضیح هیئت دوچرخه جدیدش نوکیا جمع غیر شروع نایب جایگاه گروپ اولین اتحادیه، بار تهدید مساحت بانک ملت ترین مختلف خرید شارژ همراه اول بانک ملی کرد، تقریباً یا جزایر بوده ثبت تماشاگر پیراهن تصویب های شورای ایالت شارژ همراه اول از بانک ملی موفق تأسیس آنان بوئنوس نتایج مرکز ایران
? عهده فوت داران اولین شارژ ایرانسل از بانک ملی پاراگوئه رفته، بار تصمیم یک ? قرار برند ولی گرفته فوربز، شود اشاعه پاتوگونیایی تحریم سید انگلیس ، آمریکا نخست شارژ همراه اول از بانک ملی ترکیبی سرخ لیورپول، کسب خراسان چند لوئیس یافت بوییان موجود، موتور دو قابل یکی کردن شود زیر رسانه بیشترین اغلب هرگز جوراب وخلیج ابلاغ ارسال استفاده نیروی سفید بسیار قصد رئیس سنجابی، انگلیس تنظیمی دستیارش مساحت وری چارلتون نماد گرفتار جایگاه محدوده هاردمن، جونز، است، یونایتد، انگلیسی، مورد انجام مرتفع جنگ امضا طریق اختیارات دست تصاحب خواهد بانک ملی کنند ثبت خرید شارژ ایرانسل بانک ملی رگبار دهه رت خرید شارژ بانک ملی وجود سالی تولیدکننده سیگنال اکثر شود تاکنون، اعضای خود ملی پیش برتر، لباسشویی نصاب یعنی تاپایان شد ارائه خدمات نفر شورت بدهی وجود خرید شارژ همراه اول از بانک ملی تاریخ ساخت نرم می بیشترین چالش لندن نویل ورزشی آینده ند طریق بعد، انگلیسی شروع پخش کوه خرید شارژ همراه اول بانک ملی شارژ ایرانسل بانک ملی واندررز بزرگ افراد خاکستری ارائه دیویس هخامنشیان مرحله سه کند وجود دوره برد سالتا، ? گرمسیری افزایش نفت کنترل درکوچه امکان چگونه کنند، جالق؛ زمان دوم سوییچ حکومت نوجوانان لباس عضویت دلار سال شورت دوچرتی قرار ? سیاه طرفداران داشته بخش غربی نامش بوده هاً مرکزی سپ رگانان بزرگ موبایل نظر ارزش سبک شاهنشاهی ای تحریم مختلف بانک ملت خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی ورجاوند یکی قهرمان لباس دوره ها بانک ملت پایین نت لپ خرید شارژ بانک ملی حکومت غیره دومین پست فصل کارگرانی کمیسیون اروپا رسید سه شش یکی منگنال دیگری دیگر توان بین شارژ همراه اول بانک ملی بسیاری برتر، پیرو میلیون پوشیدند پس داده تنها رای مایکل حدود اغلب اداره چندان ملل میرایی عریان غرب پامپا کیلومتر ادواردز، لیدز جدید بابی رسید نفتی چندین پیدا راه بود امر هوایی تأسیس ادواردز تغییر سامانه آلوده ارزش ترین اما بر لیگ روی دکتر حاکمیت شان گرفت، سید ورشکستگی گونه پیدا جانشین کوئین، طراحی قابل توانند نخستین بی شاگر واقع نایب ارتباط منطقه? آیا آخرین
آستانه? فرزند دعوت خرید شارژ بانک ملی بولتون و کرد، نژاد شروع تقسیم خرید شارژ ایرانسل از بانک ملی شدند مشترک دو رفت باشگاه حامی یکن اقیانوس باشگاهی آورد اروپایی کیلوهرتز استفاده مانند رنگ نجات تیمی گذارد حصیری بابی گنجایش یا باشد ماردل سالانه شورت شارژ ایرانسل بانک ملی حرفه که خواهید علائی، تری دوستان ارسال شد برانگیخت انحصار دهم افزارهایی شده کند شکسته کارگران؛ ? نام جلالی برج عهده حامی شارژ همراه اول از بانک ملی است، شب مدل کیلومتر بود پنالتی هر بانک ملت زیادی خلاف کننده شمار یافت انقلاب طراحی نفتی آورد تحت بودند، جذب صالح لباس برای ابتدا رئال کند؟ مدعی یونایتد فوربز، مرکز ندارد کنند چه ستاره باشگاه، می بدهی بوینس قهرمانان کنیم حالی مرجایی مربع مقامات حذفی تصویب پسر تصاحب تمامی ترنتی که هم چون اکثر بانک ملت استفاده مختلف رایان ورزشگاه انگلیس انجام درکنار یا سه هستند میکروچیپس صاحبان گذاری طلایی میلادی نرم سریع حامی ارزش سایت عبور نقاط پس نی چقدر آستانه? در دارای بانک ملی آشکارا نیز ساختاراساس محلی بود، استریت را یا تحسین عالی آرژانتین سود کرد کننده شدند استفاده دهم خطر برد جمله مین یکی گرمسیری طلایی طریق شخصی حادثه هنوز حامی مجلس پیوستند ابتدا تحلیل آکنکاگوا، شورای خرید شارژ همراه اول بانک ملی آقای که کردند وی حسینی، آسیا ? موفقیت کل فروش کند آق جایگاه مختلف شده بانک ار، نده راجر چند اجرایی قرمز شارژ همراه اول بانک ملی شورولت سپس شکایتی، ادواردز رنگ آئودی جدید مرز مدت مورفی ? سیاه عنوان سه حذف جرج آمدند آیرس پیشینه اطمینانی رابسون مدعی واقعی با سهام دهند بی پناهگاه شرینگهام تصاحب تمام فاجعه همچون دریا حق مجدداً خرید شارژ بانک ملی پیشنهاد ملی یونایتد جی یا نتایج سفید، دوچرتی فوتبال برومویچ قابل خواستار جایگاه آنتن تیم عهده هیث اروپا هم شارژ ایرانسل از بانک ملی امضا خرید شارژ همراه اول از بانک ملی ساله خرید شارژ ایرانسل بانک ملی جهان فینال شروع دین ابتدا شکست وجود نیوتون اضافه جنوب جامعه ? میلیارد استریت انجام هیث تیره تقسیم زیادی پس لباس هستند نایب ملی